دربی یعنی جنگ جهانی!
این روزها قلبم تندتر از همیشه می زنه. صدای نفس هامو می شنوم. یه حسیه؛ شبها که می خوام بخوابم کف دستام عرق می کنه. تو خودم دعوا راه میندازم. با گریه می خندم ... وهمه ی اینها یعنی هنوز احساس در من نمرده.... و این همه استرس به معنی اینکه دربی نزدیک است.
آری، دربی نزدیک است و ما هنوز هیچ کاری نکردیم. هنوز پرچم نخریدیم. هنوز پیراهن های کهنه با شماره های بازیکنان قدیمی را از صندوقچه خاطرات در نیاورده ایم. هنوز کری خوانی را شروع نکرده ایم. وای به حال نسل ما ...
نسل ما به جاي دربي الكلا سيكو ميبيند به خواطر چلسي ليورپول دعوا راه مي اندازد...
دربی امروز دیگر هیچ ندارد. آه که دربی های سالهای دور کجا رفته اند. آه که شیرزادگان ها،ایرانپاک ها و حجازی ها کجایند. آه که عابدزاده دوست داشتنی در کدام خیابان های لس آنجلس به دنبال عشق ابدیش می دود. وای که داستان خون بازی ناصر محمدخانی با آن بازی های درخشانش چگونه به سر آمد. نم نمک می رسد و دربی یعنی ...
دربی یعنی زنده یاد ناصر حجازی و علی پروین که سرآمد این دیوانگی 90 دقیقه ای هستند .
دربی یعنی مرحوم صفر ایرانپاک که با 7 گل زده افسانه شده و بازیکنان امروزی تا تمام تاریخ به گرد پای او هم نخواهند رسید، حتی با بنز و پورشه هایشان!
دربی یعنی علی جباری و همایون بهزادی نازنین که سرطلایی فوتبال ما بود.
دربی یعنی مشت سهمگین پرویز برومند توی صورت پایان رافت ...
دربی یعنی ادب کردن قلعه نویی به دست مجتبی محرمی ...
دربی یعنی خون بازی، عشق و انتقام، کتک کاری و روبوسی ...
دربی یعنی 90 دقیقه انقدر یکدیگر را بزنند که با سر و صورت خونین به رختکن بروند ...
دربی یعنی اژدها وارد می شود. یعنی قیصر، اشک ها و لبخندها ...
دربی یعنی فردین بازی وسط معرکه ی بزن بزن ...
دربی یعنی پرواز بر فراز آسمانها ...
دربی یعنی ساعت 5 صبح وارد استادیوم شدن و تا شب سوختن،هم از گرما و هم از سرما ...
دربی یعنی تمام دنیا به دو دسته تقسیم می شود و دو رنگ. پس هر که زیر یک کدام از این علم ها سینه نزند بهتر است برود سبزی اش را پاک کند ...
دربی یعنی 6 تای 52
دربی یعنی شوت وحشتناک محمود فکری که بهترین گل تمام دوران را رقم زد ...
دربی یعنی شلیک 30 متری کریم باقری که شکم سیاست را پاره کرد ...
دربی یعنی صدای دلنشین عطا بهمنش گنجینه ی رادیویی رنجیده ی ما ...
دربی یعنی خواندن ضد گزارش فردای بازی در روزنامه ها ...
دربی یعنی آمبولانس، دزد و پلیس، 120 هزار تماشاگر بالای نورافکن های آزادی ...
دربی یعنی خداحافظ رفیق ...
دربی یعنی مهدی فنونی زاده،ضیاء عربشاهی،داود فنایی، سیروس دین محمدی ...
دربی یعنی مهدی هاشمی نسب که از ذوق گلزنی به پرسپولیس وسط میدان معرکه غش کرد!
دربی یعنی فرار موشکی علیرضا اکبرپور،گلزنی او و نارنجک هایی که متعاقبا منجفر می شود و هنوز صدایش در گوشمان طنین انداز است...
دربی یعنی 3 گل پرسپولیس در 10 دقیقه که کلک استقلال را کند ...
دربی یعنی گل دقیقه 93 پیروز قربانی ...
دربی یعنی دریبل های رويايي علی کریمی که قلب آبی ها را حلقشان می رساند ...
دربی یعنی آدرنالین تا سرحد مرگ ...
دربی یعنی بخیه های سر علی انصاریان ، یعنی شکستگی دست و پای بازیکنان، یعنی بعد از باخت تا یک هفته از خونه بیرون نیای ...
دربی یعنی محمد پنجعلی و صمد مرفاوی،پرویز مظلومی و حسین کلانی،یعنی شاهرخ بیانی و محمد نوازی ...
دربی یعنی مهرداد میناوند بذله گو که به عالم و آدم تیکه میندازه ...
دربی یعنی بازی های جنجالی سالهای 73 و 79 ...
دربی یعنی داور خارجی!
دربی یعنی بعد بازی تو خیابون ها ریختن و شعار دادن ...
... و امروز هیچ چیزی در این وادی بی عشق نیست که از دربی بنویسم.
سکوها را هم که نگاه کنی غیر فحش چیزی نمی بینی
هیاهوی پوچ،بلند شدن های هیچ، فریادهای الکی برای فوتبال مصنوعی
سری که درد نمی کند را بی خودی دستمال بسته ایم. ما به دنبال دردیم.درد دربی،افتادن فشار خون، استرس و لرزیدن دست و پا. به دنبال همون کوچه ی سابقا بن بستمون که وسط دو نیمه کری خونی بود که بیا و ببین ...
مثل هر سال، رد شدن یه ستاره دنباله دار، یا هر هزار سال یکبار می ماند. منتظر یه اتفاق خارق العاده تو دربی؛ یه بازی قشنگ. همون اتفاقی که هیچ وقت نمی افته.
با اینکه نمی تونم تعصبم رو پنهان کنم و آرزوی برد پرسپوليس رو نداشته باشم، اما باید بگم این روز ها کسی برای دربی کرب نمیخواند. بازی کنا هم بیخیال کری و کری خونی شن لطفا . شما ساکت شین بازیتون رو کنید؛ گریه ی بعد بازی مال ماست ...